اقلیم قلم

به تماشا سوگند ... واژه‌ای در قفس است

اقلیم قلم

به تماشا سوگند ... واژه‌ای در قفس است

اقلیم قلم

زِ سحاب لطف تو گر نَمی
برسد به نخل امید من
نه طمع ز ابر بهاری و
نه زیان ز باد خزانیَم

...



نویسندگان

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

در خانه‌ی غم بودن، از همت دون باشد

و اندر دل دون‌همت، اسرار تو چون باشد

بر هر چه همی‌لرزی، می‌دان که همان ارزی

زین روی دل عاشق، از عرش فزون باشد

آن را که شفا دانی، درد تو از آن باشد

وان را که وفا خوانی، آن مکر و فسون باشد

آن جای که عشق آمد، جان را چه محل باشد

هر عقل کجا پرد، آن‌جا که جنون باشد

سیمرغ دل عاشق، در دام کجا گنجد؟

پرواز چنین مرغی، از کون برون باشد

بر گرد خسان گردد، چون چرخ دل تاری

آن دل که چنین گردد، او را چه سکون باشد؟

جام می موسی کش شمس الحق تبریزی

تا آب شود پیشت، هر نیل که خون باشد...

-------

عارضم خدمت شازده که این مدت که نبودم، بسی اتفاقات رخ داد. در رأس این وقایع، می‌توان به دفاع معظمٌ‌لها اشاره نمود. بله! شاید برای عالم خلقت باور این امر مشکل باشه لیکن این بنده‌ی سرتاپا تقصیرِ خداوند بالاخره در یوم‌الله 17 شهریور 1398 از پایان‌نامه‌ی عزیزش دفاع کرد. دیگر آن‌که همین چند روز پیش، در هفدمین روز آذرماه پاییزی، رفتن و کوچ ابدی نازنین‌رفیقم یک‌ساله شد. راستَش حالا دیگر به این باور رسیده‌ام که اندوه اگرچه نمی‌تواند آدمیزاد را از بین ببرد، اما به خوبی می‌تواند او را از همه چیز تهی کند. حالا اگر بخواهم خیلی با دید مثبت به آن نگاه کنم، به جای تهی‌شدن اسمش را می‌گذارم «رهایی». عجیب هم نیست که چیزهای ارزشمند با بهای سنگین به دست آیند. دیگر این‌که به حول و قوه‌ی الهی تغییراتی در همه‌ی ابعاد زندگی دارد رخ می‌دهد!

-------------

یکمِ آخر- این نوشته هم اول برای خدا، دوم برای همان آدم باذوقی که شاید از این‌جا عبور کند که از همین‌جا خدمتش عرض می‌کنم: مخلصم هم‌وطن!

دومِ آخر- شعر هم یادگار یک معلم گرانقدر است. البته که مولانای بزرگ آن را سروده اما این معلم ارجمند مدام زیر گوش‌مان زمزمه‌اش کرده تا بلکه یاد بگیریم برای چیزهایی بلرزیم که واقعا ارزشمند باشن؛ بر هرچه همی‌لرزی، می‌دان که همان ارزی...

سومِ آخر- «عارضم خدمت شازده» هم تیکه کلام محسن رضوانی در «گچ پژ» است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۸ ، ۲۱:۵۵
لیلا بلالی